شخصی نویسی‌های یک نفر
RSS
  • Home
  • گالری نمونه کارهای گرافیکی
  • تماس با من

13 اکتبر 2017

102 – عادت

امروز که اومدم اینجا این مطلب بنویسم متوجه شدم یه کد برنامه‌نویسی که باید به صورت پیشنویس ذخیره می‌شد رو اشتباهاً منتشر کردم، از ششم شهریور تا الان روی سایت بوده هیچکس نه کامنتی گذاشته که این چیه نه دوستان نزدیکتر پیامکی چیزی فرستادند، این معلوم میشه توی این کلبه خرابه خودمم و خودمم و خودم، هیچکس هم راهش به این طرفها نمی‌افته. 🙂

و اما این پست:

وقتی یه چیزی هی تکرار بشه و تکرار بشه برای آدم میشه عادت، به قول قدیمی‌ها هم ترک عادت موجب مرضه ، یه دوستی دارم که تا نیمه شهریور تقریباً هر روز همدیگه‌رو میدیدیم و با هم درباره مسائل مختلف صحبت می‌کردیم، آدم خیلی بی‌تکلف و دوست داشتنی بود، هیچ وقت دوست نزدیکم نبود و از خیلی نظرها هم کلاً با هم متضاد بودیم ولی همدیگرو می‌دیدیم و با هم معاشرت داشتیم تا اینکه شد واقعاً دوست نزدیکم، یه روز ناغافل بهم خبر دادند که داره میره آمریکا و به محض اینکه دیدمش به هم گفت لاتاری برنده شده و داره کاراش می‌کنه که بره آمریکا زندگی کنه، راستش دلم ریخت از اینکه دیگه ندارمش دیگه هر روز با اون لبخند مهربونش نمیبینمش، دیگه هر روز “سلام، ارادت دارم”هاشو نمی‌شنوم.

حالا دیگه امید حدود یک‌ماهه که رفته و ارتباط ما شده با تلگرام و ایمو، چند روز پیش که به دفتر کارش رفتم جای خالیش دیدم و بیشتر ناراحت شدم، از میز و صندلی و کامپیوترش عکس گرفتم و براش فرستادم و گفتم که جاش خیلی خالیه، ان شاء الله همیشه سلامت، موفق و شاد باشه.

قدر دوستان و دوستی‌هاتون بدونید، هر چند دوستی‌های کوچیکی باشند (برای کی این جمله آخر نوشتم نمی‌دونم، کسی نمی‌خونه این مهملاتو که :))

توسط علی معتمدکیا • دل نوشت • 0 • Tags: آمریکا, امید, ایمو, ترک دوستی, تلگرام, دوستی, لاتاری, واشنگتن

13 ژوئن 2017

101- از جمله جوزدگی‌ها

توی صلاة ظهر یک روز عادی تابستون دو نفری سوار سرویس شرکت میشیم و من یه بطری آب یخ می‌خرم که توی راه هلاک نشم، هر چی باشه یه ساعت تو راهیم، بهش میگم آب نمی‌خری؟ می‌پزیــــــا می‌گه نه بابا مهم نیست طاقت میارم…

ساعت 8 صبحه و همون بابایی که میتونست گرمای سرویس توی صلاة ظهر تحمل کنه نمی‌تونه توی کلاس و زیر کولر گازی تشنگی تحمل کنه و هر روز با خودش یه بطری نوشیدنی‌های مختلف میاره که توی کلاس رفع عطش کنه!!!
آخـــــــــــه ماه رمضونه و خلاف آب باید شنا کنه

توسط علی معتمدکیا • روزمرگی • 0

21 مه 2017

100- جو زدگی

چند وقتیه مهندسین شرکت پژو بخاطر تولید محصول 2008 توی شرکت ما هستند، دیروز یکی از مهندسین میگفت شما ایرانیا از همه چیز خودرو سر در میارید ولی هیچ چیزیش (تخصصی) بلد نیستید.
همون موقع مدیر قسمت کیفیتمون یه لبخند زد و به من گفت یاد یکی از جلسات حدود 15 سال پیش افتاده که برای یک قطعه مرکب خارجی (قطعه ای که از اجزای مختلف تشکیل شده) با شرکت تولید کننده‌اش داشتند و چون ایراد کیفی ازش گرفته بودند، شرکت تولیدکننده با یه تیم 15 نفره فنی اومده بود ولی از ایران فقط همون مدیر کیفی با یه کارشناس به جلسه رفته بودند؛ میگفت مثلا در مورد فلان ساچمه صحبت میکردیم و میگفتند آقای A متخصص اون ساچمه هستند و اون آقا صحبت میکرد، میگفتیم فلان فنر ایراد داره و میگفتند آقای B متخصص فنر هستند و آقای B از عملکرد فنر دفاع میکرد و یا ایرادات میشنید، همینطور برای هر قطعه کارشناس و متخصص همون قطعه صحبت میکرد. در آخر سرتیم (سرگروه) شرکت خارجی به مدیر کیفیت ما گفته چجوری شما دو نفر تمام قطعات این محصول میشناسید و به خودتون “جرأت” اظهار نظر درباره همه قطعات میدید؟!؟!

حدود 15 روزه که نوتیفیکیشن تلگرامم خاموش کردم و فقط چند ساعت یکبار سر میزنم تا پیغامهای خصوصی و مهم جواب بدم و اینستاگرام هم گاهی سر میزنم، توی این برهه که کل کشور “جو” سیاسی‌گری پیدا کرده و همه همه (اعم از بقال و قصاب و نونوا) شدند کارشناس تراز اول؛ رشد قارچ‌گونه انواع و اقسام کانال‌ها و گروه‌های جناحی که هیچکدوم سواد سیاسی درست و حسابی برای انتقال دیدگاه‌های درست و برنامه‌های کاندیدای محبوبشون ندارند توی ایام انتخابات شده بود بلای جوون همه‌مون که فقط و فقط باعث برهم ریختن آرامش ذهنی جامعه شدند و باعث شدند وقت عزیزی که با گذشتن هر ثانیه‌اش بازگشتن بهش ناممکنه رو بسوزه و به بطالت بگذره، خیلی از دوستی‌های چندین و چند ساله از بین رفت چون اطلاعات غلط و دروغی که توی این گروه‌ها و کانال‌ها دست به دست میشد هیچ ریشه‌ای جز تعصب کورکورانه به یک قشر، حزب و کاندیدای خاص نداشت.

چرا ما انقدر جو زده و جو ساز هستیم؟

چرا ما انقدر در تمامی مسائل کارشناس هستیم؟

چرا ما انقدر جرأت داریم در مورد چیزی که ازش سر در نمیاریم اظهار فضل و نظر کنیم؟
این فقط درباره انتخابات و سیاست نیست، درباره فوتبال، اقتصاد، فرهنگ و … هم هست.
ای کاش این جو زدگی درباره کتاب‌خوانی و اعتلای فرهنگی، بالا بردن دانش‌مون و چیزهای خوب باشه ولی همیشه باید افسوس جوزدگی‌های موج‌های غلط خورد.

توسط علی معتمدکیا • روزمرگی • 0

31 مارس 2017

99- بازنشستگی

من سال 78 به طور رسمی مشغول به کار شدم (یکی دو سالی هم قبلش مشغول به کار بودم ولی چون بدون بیمه بود رسمی به حساب نمیاد) از طرفی هم هزینه احتساب سابقه خدمت سربازی برای درج در بیمه پرداخت کردم.

اگر قانون بازنشستگی به طور درست انجام بشه باید حدود دی ماه امسال بازنشسته بشم ولی چون ایران خودرو به صورت ملوک الطوایفی اداره میشه یه قانون من درآوردی داره که میگه به سابقه خارج از شرکت کاری ندارم، به سابقه خدمت هم کاری ندارم، باید از بدو استخدام در شرکت ایران خودرو 20 سال پیاپی بگذره تا بیافتی تو سیکل بازنشستگی تازه بعد از یکی دو سال بازنشسته ات کنم!!!!

 

آخه چرا؟ چرا منی که هشت، نه ماه دیگه باید بازنشسته بشم باید 11 سال دیگه کار کنم و بعدش بازنشسته بشم.

اینروزا که داره سریال «مرز خوشبختی» نشون میده دوباره دلم هوایی شده بره توی یکی از این شهرستانهای نه چندان دور ولی تقریبا بکر اطراف زندگی کنم ولی وقتی یادم افتاد حداقل 11 سال دیگه باید سماق بمکم بی خیال هوایی شدن دلم شدم.

توسط علی معتمدکیا • دل نوشت • 2 • Tags: استان مرکزی, استخدام, بازنشستگی, بی قانون, بیمه, خدمت سربازی, قانون, محلات, ملوک الطوایفی

29 مارس 2017

98- غیرت، شرم، حیا

زمان بارداری فرزندانم، همسرم روش نمیشد منزل پدرم رفت و آمد کنه و از پدر و برادرم حیا میکرد و تو رو گرفتن با چادر از نامحرمها دست چپش حائل شکمش میکرد تا کمتر برجستگی بارداریش مشخص بشه، ولی جدیداً یکی از اقوام ما باردار شده و عکسهای بی‌حجابش همراه با شکم باد کرده شو ( از قصد جوری جلوی دوربین ژست میگیره که شکمش بزرگتر جلوه کنه) میذاره تو اینستاگرام و کپشن میزنه اولین (مثلا) پارک با کذا (بجای کذا اسم انتخابی بچه‌شو می‌نویسه) ،  خب لااقل به اسلام و شیعه و دین که نه به اسم حیاء و شرم و نجابت اینجور مسائل در انظار عمومی قرار ندید، بخدا هیچ افتخاری نداره، بذارید بدنیا بیاد بعد چشم عالم کور کنید از وجودش
پ.ن1: من میخواستم یه سلسله مطلب بنویسم در مورد شیعه شناسنامه‌ای که هنوز وقتش نکردم ولی قطعاً یکی از موارد شیعه شناسنامه‌ای همین مورده.

پ.ن2: شیعه شناسنامه‌ای شیعیانی هستند که فقط توی شناسنامه‌شون نوشته شیعه و هیچ کاریشون شیعه مسلک نیست

پ.ن3: اگر بی‌حجابی تمدن است پس حیوانات از ما متمدن‌ترند. (شهید مرتضی مطهری)

توسط علی معتمدکیا • اجتماعی • 2 • Tags: ارغوان, اسلام, بارداری, بی‌حجابی, تمدن, حاملگی, حامله, حجاب, حضرت فاطمه, حیا, شرم, شعور, شکم, شهید مطهری, شیعه, فرهنگ, نجابت

27 مارس 2017

97- وبلاگ‌نویسی

Kavoshgar:

حتما دیده اید که خیلی ها تجربیات روزانه ی خود را در فضاهای مجازی به اشتراک می گذارند.

نوشتن تجربیات روزانه به صورت آنلاین می تواند نقش یک دفتر خاطرات را برای نویسنده ایفا کند.

محققان بر ایناورند که این موضوع می تواند برای حافظه و یادآوری آسان خاطرات مفید باشد.

این اولین باری است که بر روی تاثیر فضای مجازی در تقویت حافظه تحقیق علمی صورت می گیرد.

کی وانگ (Qi Wang )  ، محقق مرکز تحقیقات بوم شناسی آمریکا اظهار داشت افرادی که خاطرات و اتفاقات روزمره ی خود را بر روی شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و یا وبلاگ ها به اشتراک می گذارند برای خودشان بسیار مفید و خاطره انگیز می شود و می توانند تنها با یک بازنگری تمامی تجربیاتشان را به یاد آورند.

زمانی که فردی تجربیات و اتفاقات زندگی اش را با دیگران در میان می گذارد و در موردش حرف میزند بهتر می تواند آنان را به خاطر بسپارد و فراموش نکند.

همچنین برخی پیام ها و نظرات می توانند با به چالش کشیدن تفکرات نویسنده ، در خود ساختگی او بسیار تاثیر بگذارد.

برگرفته از کانال کاوشگران جوان – شبکه رادیویی جوان

@kavoshgarejavan

توسط علی معتمدکیا • اجتماعی, تجربه • 2 • Tags: حسین رضوی, رادیو جوان, شبکه جوان, عاطفه موسوی, کاوشگر, کاوشگر جوان، سیاوش عقدائی, نازنین علیدادیانی, وبلاگ, وبلاگ نویسی, وبلاگ‌نویسی, ونوس میرعلایی

7 مارس 2017

۹۶- رضای خوب

این پست برای ثبت تاریخی و عبرت خودم هست، چون تلخه اگر دوستان علاقه ندارند که دقایقشون به تلخی بگذره لطف کنند نخونند و از اینجا بگذرند.

روز شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها مجلس روضه منزل حاج آقا مطهری روزیم شد و پای منبر حاج آقا عبدوس یادگرفتم که رضا بر سه دسته تقسیم میشه:

دسته اول رضای بد: که به سه دسته کوچکتر تقسیم میشه

۱) رضایت از خود

۲) رضایت از کار بد دیگران

۳) سکوت در مقابل کار بد (سومی شک دارم، من از روی سخنرانی نوت براداری کردم ولی متاسفانه گوشیم sync نکرده و نوتم پرید)

دومین دسته رضای محال: انسان هر کاری انجام بده محاله کل انسانهارو از خودش راضی کنه

سومین دسته رضای خوب: تسلیم بودن و راضی بودن به تصمیم و امر خداست.
من همیشه سعی کردم تسلیم امر خدا باشم وجزو افرادی باشم که در دسته سوم میگنجند ولی این سخنرانی درجه حساسیت من برای سنجش رضایت به امر خدا رو بالاتر برد و الآن برام بخاطر اتفاقات چند روز گذشته سوال پیش اومده که چرا باید همه چیز بچرخه و بچرخه و بچرخه تا دل مادری بشکنه و اشکش سرازیر بشه در حالیکه اگر نامه لعنتی که هشت صبح امروز تو کارتابلم بود دیروز به دستم میرسید اینطور نمیشد، به والله توی این قضیه من هیچ فعلی از عمد انجام ندادم که مستحق شنیدن گریه مادرم از پشت تلفن باشم، لعنت به این دنیا که بخاطرش باید اشک مادرم دربیاد. لعنت به من اگر سر سوزنی مقصر این اتفاقات باشم.

از دیشب داغونم، نامه رو که امروز دیدم نتونستم درک کنم چه حکمتی پشت این بود که نامه میتونست یک ساعت کاری مثلا ۱۷:۳۰ روز قبل برسه دستم تا اصلا اون چند تا تلفن شب گذشته نمیشد و اون اتفاق نمی افتاد و الان این حال نداشتم.
خدایا شکرت، من تسلیمم به رضایت تو ولی حکمت این اتفاق برام بدجور جای سوال داره و نامعلومه

توسط علی معتمدکیا • روزمرگی • 0

23 اکتبر 2016

95- روح در جسم بی جان

چند روز پیش پدر یکی از دوستان اهل سنتم فوت کرد و برای عرض تسلیت به مجلس ختم ایشون رفتم.

مسجد ختم،  مسجد مخصوص اهل سنت بود که طبق معماری عرف خودشون ساخته شده بود و از کاشیکاری و نماکاری هایی که توی مساجد ما شیعیان وجود داره خبری نبود، برای همین به نظرم اون گرما و صمیمیتی که توی مساجد خودمون همیشه حس میکردم وجود نداشت، به عبارت دیگه به واسطه سبک معماری روحی توی مسجد  ماها هست که من اصلا اونجا نتونستم درکش کنم.
قربون مساجد زیبای خودمون

توسط علی معتمدکیا • اجتماعی, دل نوشت • 3 • Tags: روح, شیعه, شیعیان, مساجد, مسجد, معماری

27 سپتامبر 2016

94- استهلاک

وقتی صحبت از آب میشه همه یاد زلالی و شفافی می افتیم، ولی اگه این آب زیادی یه جایی بمونه میگنده، لجن زار میشه، باتلاق و غیر دوست داشتنی میشه.

رابطه ما آدمها هم مثل همین آب میمونه، بعضی دوستیا یه عمر مفید داره و وقتی به سر بیاد دوستی از زلالیت در میاد و …، خصوصا اگه یه آب زلالتر دیگه ای باشه که طرف بدونه این آب موقتی نیست و دائمیه و همه جا همراهته، اونوقت تویی که همیشگی نیستی مجبوری کنار بری.

احتیاج نیست که طرف بگه دیگه حضورت زیادیه فقط کافیه وقتی بهش پیامک میدی چند ساعت بعد جواب بده و تو جواباش به یک کلمه و دو کلمه اکتفا کنه (در حالیکه قبلا تو پیامکها کتاب رد و بدل میکردید).

چند سال پیش وقتی توی مسافرت بودم خبر رفتن یه دوست شنیدم، اون موقع یاد این شعر افتادم:  «او میرود دامن کشان/من زهر تنهایی چشان/ دیگر مپرس از من نشان/ کارام جانم میرود» حالا هم همون شعره ولی این کجا و اون کجا.

بعضی وقت باید دل کند، هر چقدر هم که سخت باشه

توسط علی معتمدکیا • دل نوشت • 0 • Tags: ترک دوستی, دوستی

8 مه 2016

93- تلافی

بعضی از ما انسانها دچار تلافی کردنهاییم، مثلا اگه فلانی چشم روشنی فلان چیز داد خیلی خیلی مواظبیم تا موقعی که قرار شد ما هم بهش چشم روشنی بدیم، قرونی بیشتر ندیم ، یا اگه فلان مجلسمون نیومد ما هم فلان مجلسشون نریم، توی این میزان و کیل کردن هامون هم به خدا و دستوراتش کاری نداریم و دنبال راه صواب نیستیم و اینجور موقع ها نسب و موقعیت خودمون و طرفمون برامون مهم میشه که عععه فلانی ال و بیساری بل…
دیشب به یه بنده خدایی گفتم فردا اگه شما هم میخوای بیاین ختم با ماشین بیام دنبالتون که جواب داد نه چون فلانی سر فوت خواهرزاده ام نه  تشییع جنازه اومد نه ختم پس من هم ختم اقوامش نمیام 😐 ، من اصلا متوجه نشدم که میخوای حال اون طرف بگیری یا برای خودت توشه برنداری؟
یکی از سفارشات ماه شعبان شرکت در تشییع جنازه مسلمان هست، فکر نکنم شرکت در مراسم ختم و فاتحه خونی برای خود آدم کم ثوابی داشته باشه که به همین راحتی به خاطر یه تلافی کوچولو خودمون ازش محروم کنیم.

پ.ن1: خدایا خودت مراقب من باش که دچار این بیماری نشم
پ.ن2: کیل به معنای کجی است و وقتی میزان و کیل در کنار هم به کار برده میشه به معنای راستی و کجیه
پ.ن3: ثواب به معنای مزد و پاداشه و صواب به معنای راه درسته

توسط علی معتمدکیا • دل نوشت • 0 • Tags: تلافی. ختم, صواب، ثواب، بغض

< 1 2 3 4 5 >»

دسته‌ها

  • اجتماعی
  • اندروید
  • برنامه نویسی
  • تجربه
  • دل نوشت
  • روزمرگی
  • کتابخواری

بایگانی شمسی

  • فروردین ۱۴۰۱ (۳)
  • اسفند ۱۴۰۰ (۲)
  • دی ۱۴۰۰ (۱)
  • مرداد ۱۴۰۰ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • مهر ۱۳۹۹ (۴)
  • شهریور ۱۳۹۹ (۲)
  • مرداد ۱۳۹۹ (۱)
  • تیر ۱۳۹۹ (۲)
  • آذر ۱۳۹۶ (۱)
  • آبان ۱۳۹۶ (۱)
  • مهر ۱۳۹۶ (۲)

دسته‌بندی‌ها

  • اجتماعی
  • اندروید
  • برنامه نویسی
  • تجربه
  • دل نوشت
  • روزمرگی
  • کتابخواری

بیشترین پاسخ‌ها در پست

  • 65 – پایمال کردن هوای زیبا
    4 comments
    چند روزی بود که آسمون تهران
  • 95- روح در جسم بی جان
    3 comments
    چند روز پیش پدر یکی از دوستان
  • 74 – سیزده به در
    2 comments
    متاسفانه چند روزیه که با یه
  • 67 – بزرگترین بازار متحرک دنیا
    2 comments
    حدود دو سه ماهی هست که از مترو
  • 56 – …
    2 comments
    ترم سوم درسی داشتیم به نام

برچسب‌ها

آموزش اربعین استر امکان جدید اینستاگرام امیر حسین مدرس انرژی مثبت اینستا گرام بزرگ شدن بچه ها بیوک میرزایی ترک دوستی تلگرام جلسه حجاب خشایارشا خشایار شاه دوستی روز اول هفته روز اول کاری ریشه سیزده بدر سال 57 سال94 سال انقلاب سبزه گره زدن سیزده به در شعور شنبه شیعه فالور فالوینگ فرهنگ قافله عمر مردخای نحس نحسی سیزده به در هامان وبلاگ وبلاگ نویسی پدر پرویز ربیعی پرویز نارنجیها پریچهر بهروان پسر پوریم گذر عمر گفتگو

آمار

↑

© شخصی نویسی‌های یک نفر 2022
اجرا شده توسط همیار وردپرس