۹۶- رضای خوب

این پست برای ثبت تاریخی و عبرت خودم هست، چون تلخه اگر دوستان علاقه ندارند که دقایقشون به تلخی بگذره لطف کنند نخونند و از اینجا بگذرند.

روز شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها مجلس روضه منزل حاج آقا مطهری روزیم شد و پای منبر حاج آقا عبدوس یادگرفتم که رضا بر سه دسته تقسیم میشه:

دسته اول رضای بد: که به سه دسته کوچکتر تقسیم میشه

۱) رضایت از خود

۲) رضایت از کار بد دیگران

۳) سکوت در مقابل کار بد (سومی شک دارم، من از روی سخنرانی نوت براداری کردم ولی متاسفانه گوشیم sync نکرده و نوتم پرید)

دومین دسته رضای محال: انسان هر کاری انجام بده محاله کل انسانهارو از خودش راضی کنه

سومین دسته رضای خوب: تسلیم بودن و راضی بودن به تصمیم و امر خداست.
من همیشه سعی کردم تسلیم امر خدا باشم وجزو افرادی باشم که در دسته سوم میگنجند ولی این سخنرانی درجه حساسیت من برای سنجش رضایت به امر خدا رو بالاتر برد و الآن برام بخاطر اتفاقات چند روز گذشته سوال پیش اومده که چرا باید همه چیز بچرخه و بچرخه و بچرخه تا دل مادری بشکنه و اشکش سرازیر بشه در حالیکه اگر نامه لعنتی که هشت صبح امروز تو کارتابلم بود دیروز به دستم میرسید اینطور نمیشد، به والله توی این قضیه من هیچ فعلی از عمد انجام ندادم که مستحق شنیدن گریه مادرم از پشت تلفن باشم، لعنت به این دنیا که بخاطرش باید اشک مادرم دربیاد. لعنت به من اگر سر سوزنی مقصر این اتفاقات باشم.

از دیشب داغونم، نامه رو که امروز دیدم نتونستم درک کنم چه حکمتی پشت این بود که نامه میتونست یک ساعت کاری مثلا ۱۷:۳۰ روز قبل برسه دستم تا اصلا اون چند تا تلفن شب گذشته نمیشد و اون اتفاق نمی افتاد و الان این حال نداشتم.
خدایا شکرت، من تسلیمم به رضایت تو ولی حکمت این اتفاق برام بدجور جای سوال داره و نامعلومه