59 – مهمانی آغوش تو

از فراقت چشم هایم غرق باران می شود
عاشق هجران کشیده زود گریان می شود
درد غفلت یک طرف ، درد جدایی یک طرف
مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود
از خودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم
دل اگر شد جای غیر از یار ، ویران می شود
داروی این درد بی درمان فقط در دست توست
درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود
یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد
آفتاب روی تو پس کی نمایان می شود؟
خوش به حال نوکری که پاک و بی آلایش است
این چنین شخصی در آغوش تو مهمان می شود
هر که از فعل حرام و شُبهه دوری می کند
مور هم باشد اگر ، روزی سلیمان می شود
سربلند از امتحان عاشقی آید برون
عاشقی که همّت وصلش دو چندان می شود
کوری چشم حسودانی که طعنه می زنند
عاقبت می آیی و دنیا گلستان می شود
جزء بکّائین شدی با گریه بر جدّت حسین
اشک می ریزی و قلبت بیت الاحزان می شود
هر کسی که مُنکِر گریه برای جدّ توست
شک ندارم تغذیه از دست شیطان می شود
تا نفس در سینه ام باقی ست گریه می کنم
گریه ام خرج غم شاه شهیدان می شود

محمد فردوسی