7 دسامبر 2014
66 – جای چی توی زندگیتون کمه
امروز با ماشین که داشتم میرفتم سرکار طبق عادت همیشگی داشتم رادیو جوان و برنامه جوان ایرانی سلام گوش می دادم و سوال این هفته برنامه از شنوندهها این جمله بود: «جای چی تو زندگیتون کمه تا زندگیتون کامل یا بر وفق مراد باشه؟»
تا این سوال شنیدم جوابش برای زندگی خودم اومد توی ذهنم وبا این جواب یاد پست دیروز 18 افتادم که «همه چیز توی این دنیا نسبیه» (پست عاقل دیوونه) و رسیدم به اینکه خب آدم خیلی چیزا داره ولی به اون اندازه ای که توقع داره و دلش میخواد نیست و جوابی که برای کمبود زندگی خودم اومد توی ذهنم دیدم دقیقا همینطوره.
رسید به جایی که تماسهای تلفنی مردم وصل و جوابهاشون پخش میکردند، یه آقای گفت جای همسر توی زندگیش خالیه، یه خانم گفت جای خونه خالیه تا از مستاجری راحت بشه، یکی می گفته جای یه شاگرد براش خالیه، یکی میگفت….
همه چیزهای خیلی پیش پا افتاده ای میخواستند، برای من خیلی جای تعجب داشت که چرا انقدر سطحی نگر شدیم، تا اینکه توی اتوبان آزادگان بعد از پل رجایی دیدم ترافیک سنگین شد و من از فکر اومدم بیرون، شلوغی بیشتر توی لاین سرعت بود و من هم توی لاین سرعت بودم شلوغی زیاد بود و حدود چند دقیقهای طول کشید که دیدم توی همون لاین یه پراید خاموش کرده و روشن نمیشد، تعداد زیادی ماشین از کنارش گذشته بودند، بعضیا چشم غره میرفتند بعضیا زیر لب چیزی میگفتند بعضیام با بوق ممتد از اونچا گذشتند، ……
وقتی سوار ماشین خودم شدم و به مسیرم ادامه دادم صدای مجری جوان ایرانی سلام منو به یاد موضوع برنامه انداخت و پیش خودم گفتم اگه راننده اون پراید هم این برنامه رو گوش میکرد پیش خودش میگفت: توی زندگی این لحظهش جوانمردی و انسانیت کمه.
تقریبا نزدیکیهای محل کارم آخرای برنامه بود که یک سری دیگه تلفن پخش شد و باز مردم همون خواستههای کوچیک و سطحی داشتند تا اینکه یه شنوندهای گفت: «توی زندگی من چیزی کم نیست چون با ایمان و توکل به خدا همه چیز توی زندگیم دارم» تو کل 17-18 نفری که صدا و نظرشون پخش شد فقط همین یک نفر بود که توکل به خدا مد نظرش بود و مقیاس زندگیش برحسب خدا سنجیده میشد.
واقعا چرا باید اینطوری باشه
پ.ن1: جواب خود من به این سوال از همون لحظه اول «کم بودن یاد خدا و حاضر نبودن حضرت ولی عصر ارواحنا فداه توی انظارمون» بود، تاسف آور بود که کسی دلش برای امامش تنگ نشده بود
پ.ن2: اللهم عجل لولیک الفرج
پ.ن3: اللهم عجل لولیک الفرج
پ.ن4: اللهم عجل لولیک الفرج
15 مارس 2015
68 – شروعی دوباره
بعضی مواقع برنامهریزی ها شامل عوامل بیرونی هستند که این عوامل بیرونی تاثیر خیلی زیادی (در حد گند زدن) بر روی برنامهریزی دارند. نمونهاش برنامهریزی بود که من برای ساخت یک اتاقک در بالکن و تغییر اساسی توی کمد دیواری اتاق داشتم که خونه تکونی قاعدتا باید بعد از اون انجام میشد ولی نشد که نشد.
برنامه ریزی من برای انجام این دو تا کار بین دو ترم بود ولی عملا با فعال شدن اولین جلسه از دروسم (در 25 بهمن) تونستم برای این دو تا کار استارت بزنم و با انجام خونه تکونی تا دیروز (23 اسفند) همچنان مشغول انجام کارهای خونه تکونی بودیم (فعل جمع به علت حضور همسر و مادر همسر در کارها هست، نه خود شیفتگی من در بکار بردن فعل جمع :دی) البته هنوز یکی دوتا خورده کاری دیگه مونده ولی از امروز به امید و یاری خدا نشستم سر درس.
پ.ن 1: تا امروز جلسه اول زبان تخصصی 1 و جلسه دوم نحو عربی 3 و فقهالحدیث خارج از زمان خوردم و این یعنی تا آخر ترم باید خیلی حواسم جمع باشه
پ.ن 2: خارج از زمان برای ما مجازیهاست، چون جلسات دروس را به صورت آفلاین میبینیم تا یه بازه زمانی مهلت دیدن درس داریم و اگه بعد از اون مهلت ببینیم دیگه حاضری نمیخوریم و بلکه خارج از زمان میخوریم (چیزی شبیه به غیبت)
پ.ن 3: بعد از حدود 10 سال دوباره صنعتگری کردم و چیز جدیدی ساختم (با تمام زحماتی که داشت احساس خوشی بود)
پ.ن 4: چند تا تغییر توی نوشتهام بعد از انتشار دادم که قاعدتا اوناییکه از فیدخوان میخونند نمیتونند اون تغییرات ببینند 🙂
توسط علی معتمدکیا • دل نوشت, روزمرگی • 0