71 – جامانده

مجلس چو چراغ و تو چو آبی
وز آب چراغ را خرابی
خورشید بتافته‌ست بر جمع
رو تو ز میان که چون سحابی
بر خوان منشین که نیک خامی
کو بوی کباب اگر کبابی
در پیش شدی که حاجبم من
والله که نه حاجبی حجابی
چون حاجب باب را نشان‌هاست
دانند تو را که از چه بابی
گشتی تو سوار اسب چوبین
از جهل به حمله می‌شتابی
یا عشق گزین که هر سه نقد است
یا زهد چو طالب ثوابی
با بیداران نشین و برخیز
کاین قافله رفت تو به خوابی
از شمس الدین رسی به منزل
و اندر تبریز راه یابی

«غزل شمارهٔ ۲۷۳۸ دیوان شمس»

همیشه از قافله عقبترم
همیشه یه موجی راه می افته و همه باهاش همسو میشن و من بعد از مدتها وبعد از اینکه اون موج کاملا خوابید میرم دنبال اون سوژه، مثلا خواندن یک کتاب بخصوص یا دیدن یک فیلم یا رفتن به یه نمایشگاه، این قضایا بارها و بارها اتفاق افتاده.
این مسئله هم دلایل زیادی داره که هم به نوع کارم، هم به درس خوندنم و هم خیلی شرایط دیگه مربوط میشه که اینجا نمیشه عنوانش کرد… ولی این دو مورد بزرگترین دلایل من هستند.

مثلا دیشب تازه بعد از چهارده ماه از اکران فیلم شیار 143 در جشنواره فیلم فجر این فیلم دیدم، وقتی از چندتا از دوستان که به جشنواره رفته بودند پرسیدم که کدوم فیلم بهتره که برای زمان اکران عمومی برم و ببینم، همه شون این فیلم سفارش کردند، زمان اکران عمومی حتی بلیط فیلم هم گیرم اومد ولی باز هم بنا به دلایل بالا نتونستم وقتی آزاد کنم و برم تو سینما ببینمش.
دیشب هم بعد از چند روزی که این فیلم خریداری کرده‌بودم به اتفاق همسرجان نشستیم و دیدیم، واقعا زیبا و ملموس داستان مادر شهید به نمایش گذاشته بود، خود فیلم بیانگر تمام حس بود ولی تکمله ای که توی فیلم پشت صحنه بود این اثر رو همه چی تموم کرد. دست کل عوامل درد نکنه عالی بود.

پ.ن 1: به همین درد دچارند فیلم «چ» و کتاب من زنده ام و …
پ.ن 2: تو مراسم رو نمایی کتاب پنج شنبه فیروزه ای بودم و کتاب خریدم و امیدوارم به لطف ایام عید این کتاب به درد بالا دچار نشه